۱- اینکه چرا مدتی ست در اینجا چیزی نمی نویسم برای خودم هم روشن نیست. نه حس نوشتنم رفته ست که در این مدت برای اینجا و آنجا بسیار نوشته ام و نه حرفهایم برای گفتن -در حد چرندیات معمول- ته کشیده که دست نوشته های دفترچه یادداشتم خود گواه این قضیه اند. حوادث و وقایع خوب و بد هم زیاد بوده اند اما هیچکدام نتوانستند انگیزه ای شوند تا بیایم و سطرهایم را از اتفاق پر کنم.

۲- درگیر نمایشگاه کتاب بودم که برغم تکراری بودنش امسال تجربه ای ویژه بود. چه از جنس و حجم کار و چه از لحاظ حاشیه هایش. بسیار خسته شدم و خوشحالم که بالاخره تمام شد.

۳- برای همه مان بسیار رخ داده که به مرور زمان و در خلال رویدادهای عادی زندگی افرادی را متفاوت از دیگران حس کرده  و رویشان حسابهای ویژه باز کرده ایم. اما چون شرایطی خاص و متفاوت پیش می آید، ناگهان حس میکنیم که در اشتباه بوده ایم. یعنی آدمی را که تصور می کنیم می تواند متفاوت (و خاص) باشد در گیر و دار یک اتفاق ویژه، همان عکس العمل و رفتاری را از خود بروز می دهد که دیگران عادی دارند و همان انتظار و توقعی را بیان می کند و نشان می دهد که از "آدمهای معمولی" برمی آید. و معمولا همینجاست که آدمی درگیر شک و تردید بر سر اثبات یا رد فرضیات خود می شود. اما اشتباه های آدمی اگر نه همیشه بلکه در بسیاری موارد تکراریست. نکته مهم اینجاست که انسانهای ویژه باید در شرایط و موقعیتهای ویژه  خود را نشان دهند و الا در شرایط عادی افراد عادی هستند که جولان میدهند و تصویر میسازند. این وقتها تصور و توهم است که فردی را خاص، ویژه و یا خواستنی می سازد.

 ۴- بعد از چند روزی استراحت تصمیم دارم دوباره طنز بنویسم.